ناتیفیکیشن‌ها رو فعال کن!

برای دریافت ناتیفیکیشن‌های مربوط به آخرین فیلم‌ها و آپدیت‌های جدید آن‌ها، کافی است دسترسی به اطلاعیه‌ها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر می‌مونی!

معرفی و بررسی فصل دوم سریال Fargo| فارگو

معرفی و بررسی فصل دوم سریال Fargo| فارگو

معرفی و بررسی فصل دوم سریال Fargo| فارگو

منتشر شده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳

0 بازدید

معرفی و بررسی فصل دوم سریال Fargo| فارگو

معرفی و بررسی فصل دوم سریال Fargo| فارگو

فارگو از جمله سریالای چند فصلی هست که با موفقیت قابل قبولی، بعد از گذشت یک دهه، همچنان ادامه پیدا کرده و توی هر فصل، سراغ پرونده و شخصیت‌های جدیدی رفته که توی یک اتمسفر، مشغول زندگی هستن. این سریال می‌تونه برای جمعای خونوادگی یا افرادی که کارای جنایی با ریتم ملایم و واقع‌گرا رو دوست دارن، جذاب واقع بشه. داستان سعی کرده به ماجرای واقعی، کاملا وفادار باشه و در‌عین حال، میشه حس کرد که یه تیم حرفه‌ای پشت سریاله و هر‌بار ما با چند تا بازیگر خیلی خوب و دیالوگ‌های باورپذیر رو‌به‌رو هستیم.


معمولا غربال یه داستان با شخصیت‌های متنوع و خطوط داستانی پیچیده، حتی با وجود تشکیل یه تیم نویسندگی هم ممکنه دشواری‌هایی داشته باشه. شخصیت‌های کلیدی چنین داستانی، بخش زیادی از جذابیت و باورپذیری خودشون رو مدیون داستانی هستن که از سر گذروندن و معمولا در داستان‌هایی که ساخته‌ی ذهن نویسنده هستن، این پیشینه‌ها چندان منطقی و باورپذیر به‌نظر نمی‌رسن. نویسنده‌های فارگو، شانس اینو داشتن که با پرونده‌ای واقعی سر‌و‌کله بزنن و جزئیات زیادی در اختیارشون قرار گرفته تا بتونن داستان خودشون رو گسترش بدن و چالش‌هایی مثل نحوه‌ی طراحی پایان‌بندیو هم ندارن چرا‌که از ابتدا، پایان پرونده‌ها مشخص بوده.

فارگو در فصل دوم، افت خاصی رو تجربه نکرده و از برخی‌ جهات میشه گفت که حتی جذاب‌تر هم شده. این سناریو خیلی خوب تونسته فرهنگ کاتولیکی و نقاط ضعفش رو نشون بده. جایی که تعصب بیمارگونه داشتن روی خونواده و حفظ منافعش، نه‌تنها بر‌ضد جامعه بلکه بر‌علیه افراد درون خانواده هم کار میکنه.
فرهنگ کاتولیکی بر‌مبنای وفاداری زوجین و تلاش برای رفاه اعضای خونواده شکل گرفته و شما رد پای این فرهنگ رو توی خیلی از کارای مطرح هالیوودی هم می‌تونید ببینید که بعضی‌هاشون تبدیل به داستان‌های بسیار محبوبی شدن. شخصیت‌های کلیدی چنین داستان‌هایی بعضا ممکنه کارای خلاف زیادی هم انجام بدن ولی لزوما بابت اینکه خودخواهانه و به‌نفع خونواده‌شون چنین کارایی رو انجام دادن، مورد قضاوت منفی قرار نمی‌گیرن و ممکنه هرگز هم گیر سیستم قانون نیوفتن.

اما اتفاقی که در فصل دوم سریال فارگو میوفته، میاد و یه سیستم که بر‌اساس منافع یه سازمان یا مافیا شکل گرفته رو در‌مقابل یه سیستم شراکت خونوادگی قرار میده. دو نوع از گروه‌زدگی که یکی به پیوند‌های خونی اهمیت میده و دیگری به تعهد کلامی نسبت به یک سازمان.
ما در جوامعی که ساختیم، می‌تونیم به‌راحتی انواعی از گروه‌زدگی رو مشاهده کنیم که هر‌کدوم سعی میکنن با استدلال‌های مختلفی، مشروعیت خودشون رو ثابت کنن یا مزیت‌های خاصشون رو یادآور بشن. اینکه یک نوع خاص از گروه‌زدگی می‌تونه بر نوع دیگری از گروه‌زدگی غلبه کنه، گاها مبنای مشروعیت گروه برنده قرار می‌گیره و مردم رو راغب می‌کنه که به عضویت گروه برنده در بیان یا حتی اگر چنین امکانی براشون فراهم نباشه، میشه نوعی غبطه رو درون‌شون مشاهده کرد.

این ترسی مرتبط با موضوع بقا هست که آدما رو به‌سمت همچین اتمسفری می‌کشونه تا بین انواع گروه‌زدگی، دست به انتخاب بزنن وگرنه در باطن، همه می‌دونیم که هیچ‌کدوم از این روش‌های بقا، مشروعیت ندارن و اهمیتی به انسانیت نمیدن. ما بین انواع انسان‌ها فرق قائل می‌شیم نه‌چونکه واقعا باور کردیم ما آدم‌ها با هم فرق داریم بلکه بابت نوعی ترس از نابودی که بهمون غلبه پیدا کرده.

هشدار: ادامه‌ی این مطلب می‌تونه داستان فصل دوم سریال رو لو بده.

هنرهای نمایشی پره از قاتلای بی‌رحم و سنگدلی که راحت آدم می‌کشن ولی در‌عین حال، می‌تونن دوست‌داشتنی و حتی توجیه‌شده ظاهر بشن و منبع الهام بیننده‌هاشون قرار بگیرن. اونا دوست داشتنی جلوه می‌کنن. یه فضای کمدی یا موزیکال با جنبه‌های فانتزی و علمی تخیلی، کمتر اجازه میده تا کسی به تراژدی قتل یک انسان اهمیت بده. هارلی کوئین میشه یه ابرشرور جذاب و سکسی و می‌تونه معشوق اید‌ه‌آل بیننده‌هاش بشه. خشونت در هالیوود، تا حد زیادی توجیه میشه و خیلی‌وقتا قاتلایی رو می‌تونید پیدا کنید که به‌راحتی از عواقب کارایی که انجام دادن فرار می‌کنن یا خوده قتل، هرگز تاثیر خاصی روی سلامت روان‌شون نمی‌ذاره یا نمی‌تونه وجدان‌شون رو تحت‌تاثیر قرار بده.
این اتفاقات فانتزی در فارگو رخ نمیده و شما می‌تونید تاثیر واقعی قتل رو ببینید. قتل از آدما، شخصیت‌های بی‌رحمی می‌سازه که می‌تونن جنون ادواری رو تجربه کنن و در ادامه، دست به کارای بی‌رحمانه‌ای بزنن که پیش از قتل، حتی درموردش خیال‌پردازی هم نمی‌کردن.

جمع‌بندی فصل دوم رو شاید نشه جامع و کامل در‌نظر گرفت و وقتی ریشه‌ی این سلسله اتفاقات گانگستری رو سعی کردن پیدا کنن، بیشتر رسیدن به اون روزی که یکی از برادران گانگستر میاد توی خیابون و با ماشین پگی برخورد میکنه. این در‌حالیه که این شهر، پیش از این اتفاق هم داشت نابهنجاری شدیدی رو تجربه میکرد. قاضی‌ها و نیروهای پلیس خریده شده بودن و مافیا، می‌تونست با قدرت خودش، قتل‌هایی رو طرح‌ریزی کنه که بعدش آب از آب تکون نخوره و کسی روحشم خبردار نشه که چه اتفاقی برای قربانی‌ها افتاده.
این نابهنجاری، توسط فرهنگ کاتولیکی دامن زده میشه. فرهنگ کاتولیکی با افرادی تطبیق پیدا نمیکنه که می‌خوان بی‌تعهد باشن و کاری هم به افرادی نداره که سطحی‌نگرن و صرفا دنبال افکاری رو می‌گیرن که به نفع‌شون کار می‌کنه. فرهنگ کاتولیکی، دقیقا پتانسیل جذب افرادیو داره که قدرتشو دارن تا در‌مقابل جامعه، مسئولیت‌پذیر باشن و ازش مراقبت کنن. این فرهنگ، می‌تونه طوری زندگی این افراد رو درگیر کنه که عملا نذاره از محدوده‌ی امن خودشون خارج بشن.

فرهنگی که میگه همه‌چیز خونواده است و به‌خاطر خونواده می‌تونی به هر‌چیزی تجاوز کنی و نسبت‌به هر‌اتفاقی بی‌تفاوت باشی، زیر سایه‌ی نوعی ترس ایجاد میشه؛ ترسی که میگه اگر حواست به خونواده‌ات نباشه، انتظار نداشته باش که جامعه ازشون مراقبت کنه. یعنی اینکه جامعه ناامنه و تو هم نمی‌تونی کاری برای بهبود همچین جامعه‌ای کنی. همونطور که تو باید به‌خاطر منافع خونواده‌ات نقش یه گرگ رو بازی کنی، اون بیرون هم گرگ‌های زیادی هستن که می‌خوان شکم خونواده‌شون رو سیر کنن.
وجه تاریک افکار کاتولیکی، زمانی خودشو نشون میده که شما بدون میراث بخصوصی و بدون داشتن یه خونواده‌ی نرمال، در‌معرض جامعه قرار می‌گیرید و متوجه میشید که چقدر همه خودخواه هستن و چشم‌شون رو به قانون‌شکنی و بی‌عدالتی بستن.
تعجب نمی‌کنم که چرا ابرقهرمانای محبوب دنیا از دل فرهنگ آمریکایی بیرون اومدن. چنین جامعه‌ای باید هم امید داشته باشه که دستی از غیب به‌سراغش بیاد و نجاتش بده یا یه سفینه بالای سرش ظاهر بشه یا ژن خوبی به چند انسان خاص برسه و اونا رو تبدیل به ابرقهرمان کنه. دلیلش می‌تونه این باشه که همچین آدمایی در توان خودشون نمی‌بینن که بتونن طی یه حرکت جمعی، تبدیل به افراد مسئولیت‌پذیری در‌قبال جامعه‌شون بشن و همیشه حس میکنن که خونواده، دست‌و‌پاشون رو بسته.

گرچه همیشه استثناهایی هم وجود داره و این داستان هم این موارد خاص رو تونسته نشون بده. اما این تعداد کم از افراد مسئولیت‌پذیر، نمی‌تونن یه جامعه رو به سعادت مطلق برسونن. در پایان این داستان، مافیا هنوز وجود داره و خیلی از افراد درگیر جرم و جنایت و قتل، هنوز آزادانه می‌گردن. همچنین پتانسیل رشد چنین گروه‌هایی وجود داره.

جمع‌بندی
روایت فارگو، تا حد زیادی مستند و بی‌طرفه و هرچند نگاه انتقادی بیننده رو تحریک نمی‌کنه اما می‌تونه منبع خوبی برای آشنایی با افکار رایج در آمریکا باشه. بحث مقایسه کردن و گفتن اینکه آیا فرهنگ آمریکایی از فرهنگ ما بهتره یا بدتره نیست بلکه صحبت درمورد نقد محتوا و شناخت طرز فکر آدماست. این داستان از زمانی شروع شد که جامعه طی یک حرکت جمعی، تصمیم گرفت نسبت به نابهنجاری، بی‌تفاوت باشه. آدما خونواده و منافع شخصی خودشون رو به خیر جمعی ترجیح دادن و دست از انجام دادن کاری که می‌دونستن درسته کشیدن. عواقب چنین انتخاب‌هایی، دیر یا زود می‌تونه دامن همه رو بگیره و به‌صورت یه سایه از ناامنی و ترس از نابودی، به‌سراغ هر‌فردی بره.