برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
نامعلوم
7.30
خیر
مارگارت سایمون تنها یازده سال دارد و به زودی دوازده ساله میشود، زمانی که خانوادهاش از نیویورک سیتی به فاربروک، نیوجرسی نقل مکان میکنند. مادر مارگارت مسیحی و پدرش یهودی است. مارگارت بدون وابستگی به هیچ یک از این دو دین بزرگ شده است و به هیچ مذهب سازمانیافتهای پایبند نیست، اگرچه اغلب به زبان خودش با خدا دعا میکند و معمولاً با این جمله شروع میکند: «آیا تو آنجا هستی خدا؟ این منم، مارگارت.» او کمکم احساس ناراحتی نسبت به عدم وابستگی مذهبیاش میکند. به عنوان بخشی از یک تکلیف مدرسهای، مارگارت تصمیم میگیرد تا باورهای مذهبی مردم را مطالعه کند، با این امید که در این فرآیند، سوالات خود دربارهی مذهبش را حل کند. بخشی از مطالعهی او شامل حضور در مکانهای مختلف عبادت است تا بهتر با اعمال مذهبی آشنا شود و ببیند آیا یکی از آنها برای او مناسب است یا نه. مارگارت از وقت گذراندن با مادربزرگ پدریاش، سیلویا سایمون، که او را همانطور که هست دوست دارد، لذت میبرد. سیلویا امیدوار است که مارگارت پس از شرکت در مراسم روش هشانا (سال نو یهودی) در کنیسه، یهودیت را بپذیرد.